از مسافرت برگشتم. از یه مسافرت شلوغ و پر برنامه. غمش تو دلمه.
برگشتم به زندگی عادیم. به همهی بدبختیام. به خودم میگم کاش همه چیو ول کنم برم خوش بگذرونم. گور بابای همه چی. مثل خوشگذرونیای این مسافرتم. ولی فردا باید برم سر کار، باید برم در اسرع وقت استاد پروژهم رو ببینم چون بنده خدا میخواد تو اپلایم کمکم کنه. باید بدون وقفه تافل بخونم و بعدشم جیآرای. باید برم دکتر. باید ازدواج کنم. باید ...
زندگیم زندانیه بین این همه خوش نگذروندن. کاش بگم گور بابای همه چی. من اینقدر سختی نمیخوام ...
پس کِی باید بهم خوش بگذره؛ کِی باید پیش کسایی باشم که دوست دارم؛ کِی باید کاراییو بکنم که دوست دارم ...
- ۹۸/۰۶/۲۰
حال نگار ! چ اسم قشنگی
واقعا کاش بشه گفت گور بابای همه چی :))))))))))))9